خدایا گوشت را بیار
برایت حرفهای درگوشی آورده ام
باز هوا بهاری و دلم دگرگون شده
باز دمی سرد و دمی گرم میشوم
دمی طوفانی و ابری.
باز بهار آمد
همان فصلی که به دنیا آمدم
همان فصلی که دلم لرزید
مثل همان بید مجنون
همان بید مجنون که پایش ایستادم و نیامد
آن روز هم بهار بود
فروردین بود
او نیامد.
خدایا میدانم حرفهای درگوشی زیاد دارم ولی اینها رو به کسی نگو حتی به خودش
بگذار به شکل غریبه ای به خوابش بروم
میدانم هنوز اخم و خنده ام را دوست دارد
شاید دیگر مرا نشناسد
ولی خودش گفت یاد نگاهم را در صندوقچه دلش خواهد گذاشت
خدایا حرفهایم درگوشی بود
یادت نرود.

این عاشقانه فقط برای تو بود

حرف های درگوشی...

درگوشی ,دلم ,بید ,دمی ,بهار ,خدایا ,همان فصلی ,حرفهای درگوشی ,فصلی که ,هنوز اخم ,اخم و

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها


چوبین دوربین بشارجان تحقيق در ادبيات و رويكرد هاي آن از عصر افلاطون تا روزگار ما موزیک کره ای مطالب اینترنتی اینجا همه چی هست چوب خط خرید هدیه مطالب اینترنتی خانواده برتر
دزدگ